زندگینامه عارف کامل حضرت آیت الحق حاج سید علی آقا قاضی طباطبایی
زندگینامه عارف کامل حضرت آیت الحق حاج سید علی آقا قاضی طباطبایی

حاج سید علی آقا قاضی فرزند حاج سید حسین در سیزدهمماه ذی الحجة الحرام سال 1282هـ.ق. از بطن دختر حاج میرزا محسن قاضی، در تبریزمتولد شد و او را علی نام نهادند، بعد از بلوغ و رشد به تحصیل علوم ادبیّه و دینیّهمشغول گردید و مدتی در نزد پدر بزرگوار خود و میرزا موسی تبریزی و میرزا محمد علیقراچه داغی درس خواند.

پدر

پدر ایشان، سید حسین قاضی، انسانی بزرگ و وارسته بود که از شاگردانبرجسته آیت الله العظمی میرزا محمد حسن شیرازی بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت.

درباره ایشان گفته اند زمانی که قصد داشت سامرا را ترک کند و به زادگاه خویشتبریز باز گردد استادش میرزای شیرازی به وی فرمود در شبانه روز یک ساعت را برایخودت بگذار.

یک سال بعد چند نفر از تجار تبریز به سامرا مشرف می شوند و با آیتالله میرزا محمد حسن شیرازی ملاقات می کنند؛ وقتی ایشان احوال شاگرد خویش را جویامی شود، می گویند:

«یک ساعتی که شما نصیحت فرموده اید، تمام اوقات ایشان راگرفته، و در شب و روز با خدای خود مراوده دارند».

تحصیلات

حاج سید علی آقا قاضی از همان ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدر بزرگوارشو میرزا موسوی تبریزی و میرزا محمد علی قراچه داغی آغاز کرد.

پدرش به علم تفسیر علاقه و رغبت خاص و ید طولایی داشته است، چنانکه سید علی آقاخودش تصریح کرده که تفسیر کشّاف را خدمت پدرش خوانده است. همچنین ایشان ادبیات عربیو فارسی را پیش شاعر نامی و دانشمند معروف میرزا محمد تقی تبریزی معروف به «حجةالاسلام» و متخلص به «نیّر» خوانده و از ایشان اشعار زیادی به فارسی و عربی نقل میکرد و شعر طنز ایشان را که هزار بیت بود از بر کرده بود و می خواند.

ایشاندر سال 1308هـ.ق. در سن 26 سالگی به نجف اشرف مشرّف شد و تا آخر عمر آن جا را موطناصلی خویش قرار داد.

آیت الله سید علی آقا قاضی از زمانی که وارد نجف اشرف شد،دیگر از آنجا به هیچ عنوان خارج نشد مگر یک بار برای زیارت مشهد مقدس حدود سال 1330 هـ.ق. به ایران سفر کرد و بعد از زیارت به تهران بازگشت و مدت کوتاهی در شهرریدر جوار حرم حضرت شاه عبدالعظیم اقامت گزید.

اساتید

ایشان در نجف نزد مرحوم فاضل شربیانی، شیخ محمد حسن مامقانی، شیخفتح الله شریعت، آخوند خراسانی، عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی و حاجی میرزا حسینخلیلی درس خواند و مخصوصاً از بهترین شاگردان این استاد اخیر به شمار می آمد که درخدمت وی تهذیب اخلاق را تحصیل کرد.

آقازاده سید علی آقا قاضی نقل می کند:

«... میرزا علی آقا قاضی بسیار از استادش میرزا حسین خلیلی یاد می کرد و اورا به نیکی نام می برد و من ندیدم کسی مثل این استادش او را در شگفتی اندازد و هروقت نام این استاد نزدش برده می شد به او حالت بهت و سکوت دست می داد و غرق تأمّلاتو تفکّرات می شد!».

ایشان از سن نوجوانی تحت تربیت والد گرامی، آقا سیدحسین قاضی بود و جوهره حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و بعد از آن کهبه نجف اشرف مشرّف شدند، نزد آیت الله شیخ محمد بهاری و آیت الله سید احمد کربلاییمعروف به واحد العین به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداخت و این دو نیز ازمبرّزترین شاگردان ملاحسینقلی همدانی(ره) بودند.

درباره ملاحسینقلی همدانیحکایات های بس شگفت آوری نقل شده، که گویای عظمت، روح بلند و نفوذ معنوی ایشان میباشد. او با عشق و همت بی نظیر زمان زیادی از عمرش را به تربیت مستعدّین سپری کرد تااین که توانست 300 نفر را تربیت کند که هر یک از آنها یکی از اولیای الهی شدند،مانند شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و ...سلسه اساتید ملاحسینقلی همدانی به حاج سید علی شوشتری و سپس به شخصیبه نام ملاقلی جولا می رسد. آقا سید علی قاضی در عراق به خدمت جمعی از اکابراولیاء رسید و از آن جمله سالهایی چند در تحت تربیت مرحوم آقا سید احمد کربلاییمعروف به واحدالعین، قرار گرفت و از صحبت آن بزرگوار به درجات اولیاء أبرار ارتقاءگزید، چندان که در تهذیب اخلاق شاگردان و مریدان و ملازمان چندی را تربیت کرد. آقا سید علی قاضی درباره این استادش می فرماید:

«شبی از شبها را به مسجد سهله ـ زاده الله شرفاً ـ می گذارنیدم بهتنهایی به نیمه شب یکی در آمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پیفریضه صبح در سجده شد تا طلوع خورشید. آنگاه برفتم و دیدم عین الانسان و الانسان العین آقا سید احمد کربلایی در حال بکاء است، و از شدت گریه، خاک سجده گاه گل کرده است! وصبح برفت و در حجره نشست و چنان می خندید که صدای او به بیرون مسجد می رسید».

آیت الله شیخ علی سعادت پرور نقل می کند:

«وقتی مرحوم آقاسید علی قاضی جوانی بیش نبود، پدر مرحومش آقا سید حسین قاضی که خود از دست پروردگانمرحوم عارف کامل حاج امامقلی نخجوانی بود به آقای قاضی سفارش کرده بود که هر روز بهمحضر استاد مشرّف شده و چند ساعتی در محضرش بنشیند، اگر صحبت و کلامی شد که بهرهگیرد و گرنه به صورت و هیئت استاد نظاره نماید. در آن روزها، مرض وبا در نجف غوغامی کرد، فرزندان مرحوم آقا امامقلی نخجوانی یکی پس از دیگری در اثر مرض وبا رحلت میکردند و ایشان بدون هیچ ناراحتی و انزجار قلبی به شکرگزاری مشغول بود. وقتی از ویعلت این عمل را جویا شدند فرمود:

قباله های زمین را دیده اید که وقتی کسی صاحبیکی از آنها شد، هر کاری که دلش خواست با زمین اش انجام می دهد؛ حالا هم خدای سبحانصاحب و مالک اصلی این فرزندان و همه چیز من است و هر کاری که بخواهد با آنان انجاممی دهد و کسی را حق سئوال و اعتراض نیست!».

جامعیّت علمی

آقا سید هاشم حدّاد از شاگردان ایشان می فرمود:

«مرحوم آقا (قاضی) یک عالمی بود که از جهت فقاهت بی نظیر بود. از جهت فهم روایت و حدیث بی نظیربود. از جهت تفسیر و علوم قرآنی بی نظیر بود. از جهت ادبیات عرب و لغت و فصاحت بینظیر بود، حتی از جهت تجوید و قرائت قرآن. و در مجالس فاتحه ای که احیاناً حضورپیدا می نمود، کمتر قاری قرآن بود که جرأت خواندن در حضور وی را داشته باشد، چرا کهاشکالهای تجویدی و نحوه قرائتشان را می گفت:

... آیت الله خسروشاهی ازعلامه طباطبائی نقل می کردند که:

کتابهای معقول را خواندم ولی وقتی خدمتسید علی آقا قاضی رسیدم فهمیدم که یک کلمه هم نفهمیدم!».

مرحوم قاضی درلغت عرب بی نظیر بود، گویند: چهل هزار لغت از حفظ داشت. و شعر عربی را چنان می سرودکه اعراب تشخیص نمی دادند سراینده این شعر عجمی(غیر عرب) است. روزی در بین مذاکرات،مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالله مامقانی(ره) به ایشان می گوید:

من آن قدر درلغت و شعر عرب تسلّط دارم که اگر شخص غیر عرب، شعری عربی بسراید من می فهمم کهسراینده عجم است، اگرچه آن شعر در اعلی درجه از فصاحت و بلاغت باشد. مرحوم قاضی یکیاز قصائد عربی را که سراینده اش عرب بود شروع به خواندن می کند و در بین آن قصیده،از خود چند شعر بالبداهه اضافه می کند و سپس به ایشان می گوید: کدام یک از اینها راغیر عرب سروده است؟ و ایشان نتوانستند تشخیص دهند.

مرحوم قاضی در تفسیرقرآن کریم و معانی آن ید طولائی داشت و علامه طهرانی از قول مرحوم استاد علامهطباطبائی می فرمودند:

«این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیمدادند و ما در تفسیر {المیزان}، از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهممعانی روایات وارده از ائمه معصومین علیهم السلام ذهن بسیار باز و روشنی داشتند وما طریقه فهم احادیث را که « فقه الحدیث» گویند از ایشان آموخته ایم».

شاگردان

آیت الله قاضی طی سه دوره، اخلاق و عرفان اسلامی را با کلام نافذ وعمل صالح خویش تدریس فرمودند و در هر دوره شاگردانی پرورش دادند که هر کدام ازبزرگان وادی عرفان و اخلاق محسوب می شوند؛ و البته فقط نام تعدادی از آن ها بر مامعلوم است و این که ایشان در حقیقت چه کسانی را تا قلّه های بلند عرفان و معنویتبالا کشیده و از شراب گوارای معرفت بر کامشان ریختند، برای ما بصورت کامل و دقیقآشکار نیست. اما به تعدادی از آن ها که مبرّز و شناخته شده هستند، اشاره میکنیم:

آیت الله شیخ محمد تقی آملی(ره)، آیت الله سید محمد حسینطباطبائی(ره)، آیت الله سید محمد حسن طباطبایی(ره)، آیت الله محمد تقی بهجتفومنی(حفظه الله)، آیت الله سید عباس کاشانی(حفظه الله)، آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(ره)، آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب(ره)، آیت الله علی اکبرمرندی(ره)، آیت الله سید حسن مصطفوی تبریزی، آیت الله علی محمدبروجردی(ره)، آیت الله نجابت شیرازی(ره)، آیت الله سید محمد حسینیهمدانی، آیت الله سید حسن مسقطی(ره)، آیت الله سید هاشم رضوی کشمیری(ره)، حاج سید هاشم حداد(ره) و ...

در پی محبوب

ایشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارفبلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق،آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود.

ضمیر الهی اش او را به عالمقدس می خواند و او که قصد کوی جانان را در سر داشت، می خواست به هر نحو شده از اینخاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد.

می دانست که جانب عشق عظیم است ونباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال مشغول مجاهده بود. چهل سال بود که آداب عبودیت می آموخت و هنوز معشوق به حضور خود راهش ندادهبود!

خود ایشان می گوید:

«نزد هر کس احتمال می دادم از او چیزی بفهمم، می نشستم اگر مطلبیرا می فهمیدم، که خود خدا نعمت داده بود و اگر نمی فهمیدم دیگر به آن شخص مراجعهنمی کردم».

تقیّد تام به آداب شرع

برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبّات وترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار میکند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبّی از او فوت نمی شود تا آن جا که بعضی از مخالفانو معاندان می گویند:

«قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریاییو خودنماست».

و عدّه ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی توانند تحسینشنکنند.یکی از مخالفین ایشان می گوید:

«من سفر بسیار کردم، با بزرگانعالم اسلام محشور بوده ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاًهیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقیّد به آداب شرع ندیده ام».

خودایشان می گوید:

«چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای منآمده بود، چنان که هر وقت می خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خودچشم هایم بسته می شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می آمد وآن مشقّت از من رفته بود».

و ایشان نا امید نمی شد، می دانست که طلب حقیقی جدا از مطلوبنیست زیرا که شنیده بود:

«اذا تقرّب الیّ شبراً تقرّبت الیه ذراعاً».

«و هرگاه به اندازهیک وجب به من نزدیک شود به اندازه زراعی به او نزدیک شوم».

این قدم ها باید برداشته شود و آن نزدیکی باید حاصل گردد تا زمانیکه عاشق به معشوق برسد و پرده ها کامل برداشته شود و وصال صورت گیرد و البته معلوماست که معشوق خود در همه جا پیشقدم و مشتاق تر است.

«او نیز اطمینان دارد کهباز نشدن در روحانیت، نه از ناحیه بی التفاتی معشوق است بلکه اگر در، بی موقع بازشود صد در صد خام از کار در آید!». و بعدها آیت الله قاضی که خود چهل سال پشتدر مانده، و صادق بودن خود را در آن عشق و محبّت به محبوب و معبود ازل ثابت کرده،درس استقامت و صبوری را به شاگردانش هم می آموزد و چنین می گوید:

«اگر به جستجوی آب زمین را کندی، نباید خسته و ناامید شوی، اگروقتش باشد به آب می رسی، وگرنه ناامید مشو که بالاخره به آب می رسی و حتی آب برایتفوران می کند».

آیت الله نجابت از قول ایشان می گوید:

«چهل سال است دم از پروردگار عالم زدم. چند مرتبه خواستند مرابکشند، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی نگذاشت و خدا هم کمکم کرد! در این مدّت نهخوابی دیدم، نه مکاشفه ای، نه رفیقی، نه همدردی، چهل سال است که در را می کوبم وخبری نیست».

صبر و استقامت چهل ساله

بیت زیر از اشعار ایشان می باشد:

و لا تکن کمثل من ان فتح الباب خرج     والزم و کن کمثل ان فتح الباب ولج

اگر دری باز شد، توبیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید،یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی دارم؛ اگر نان و آبشرا قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگویدصرفنظر نمی کنم.

و آیت الله قاضی به این زودی ها خسته نمی شود.

و می گوید:

«هر چه بادا باد، در بحر جنون پا می زنم، امشب کشفی نصیبم شد شد، نشدنشد، امشب خوابی دیدم دیدم، ندیدم ندیدم، من کشف نمی خواهم تمام این مدت چهل سال آنهم برای زرق و برق و کشف و کرامتی چند، نه! من معرفت خودش را می خواهم، من خودش رامی خواهم».

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جلّ و علا می داند ومی گوید:

«اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدامی کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می گردد».

و خود چون استقامت دارد، سرانجام صدای فرشتگان را می شنود که:

«ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه ألاتخافوا و لا تحزنوا و أبشروا بالجنّة التی کنتم توعدون».

«آنان که گفتند پروردگارما الله است و بر این ایمان پایدار ماندند، فرشتگان بر آن ها نازل شوند که دیگر هیچترسی و حزن و اندوهی نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که وعده دادند بشارت باد (سوره فصّلت آیه 30)».

فتح باب

آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شریفین امام حسینعلیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرتابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سالهیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثباتاست.

در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّدعلی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، واو آن قدر سر در گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرتابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهدکه مشغول نماز مغرب شود.

آیت الله نجابت می گوید:

«تکبیرة الاحرامرا که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلیعوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشریخطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز راادامه می دهد، مستحبّات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برایاین که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوبارهآن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتّی به گفتهخودش یک ذرّه اش را هم ندیده است وحالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه میتواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شبدوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد».

آری و بالاخره درهایآسمان برایش گشوده و فتح باب می شود.

می گوید:

«آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلامدر را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیدهتائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و درغیب را به نحو أتمّ برایم باز کرد».

«او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانهرسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابیبیش نبوده و حقیقتی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجرّدات پیوسته است و چون فهمیده کهاز عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود».

آیت اللهنجابت نقل می کند:

دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرمگرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقااین وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد وگفت:

«ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم اینپندار و خیال است؟!».

رحلت

به هر حال، میرزا علی آقا قاضی پس از سالها تدریس معارف بلند اسلامیو تربیت شاگردان الهی، در روز دوشنبه چهارم ماه ربیع المولود سال 1366 مطابق هفتمبهمن ماه در نجف اشرف وفات کرد و در وادی السلام نزد پدر خود دفن شد.

مدّت عمرشریف ایشان هشتاد و سه سال و دو ماه و بیست و یک روز بوده است.

ایشان در سال هایآخر عمر عطش و بی تابی، جسم و روحش را با هم می سوزاند و او مرتب آب می خواهد و میگوید:

«در سینه ام آتش است ساکت نمی شود».

و دائم با خود تکرار می کند:

گر چه می دانم که هم آبم کشد      گفت من مستسقی ام آبم کشد

طبیبش به وی می گوید:

«آقا منطبیب شما هستم، به شما می گویم در این ماه رمضان روزی 3-2 لیوان آب بخورید».

و او که می داند این آب آن آتش را خاموش نمی کند تا آخر روزه هایش راکامل می گیرد و می گوید:

«رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم».

لحظات احتضار سخت ترین لحظات برای زمین و زیباترین لحظات برای عارف است.

آیت الله کشمیری می فرمودند:

هنگام احتضار، خودش با اشاره به بدن خود میفرمود:

«این دارد می رود».

و هنگام غسل مشاهده شد که صورتشباز و لبانش خندان بود.

باز آیت الله کشمیری فرمودند:

«بعد از وفاتشخواستم بفهمم مقام ایشان چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقای قاضی تا به آسمان نورکشیده شده است، فهمیدم خیلی مقام والایی دارد».

سید عبدالحسین قاضی نوهایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند:

«ایشان مدّتی بیماربودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدارباش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست.

ایشان نقل می کند که ساعتی ازنیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من درحال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تاصبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند.

پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسیبداند که پدرش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمالآرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم.

آقای قاضی به من فرمودند کهدارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپسفرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان راپوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.

من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشاننشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند کهجریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلندشد و در آن لحظه تازه متوجّه تصرّف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگپدرم بسیار متأثر شدم».

او که عمری با عشق و سر سپردگی به مولایش امامحسین علیه السلام سر کرده، غریب نیست اگر حضرتش، کریمانه، خود کسی را سراغش بفرستدتا کارهای دفن و کفن او را بجا آورد. آقا یحیی هرگز آقای قاضی را نمی شناخته ولی ازطرف امام حسین علیه السلام در حالت خواب یا مکاشفه برای این امر مأموریت پیدا میکند و تمام کارهای کفن و دفن ایشان را انجام می دهد.

آیت الله بهجت میفرمودند:

«شب قبل از وفات آقای قاضی، کسی خواب دیده بود که تابوتی را میبرند که رویش نوشته شده بود « توفی ولیّ الله » فردا دیدند آقای قاضی وفات کردهاست».

تناثر نجوم در رحلت ایشان

مرحوم علامه آقا سید عبدالعزیز طباطبائی یزدی نقل نمود که از استادممرحوم آیت الله العظمی خوئی شنیدم که فرمود:

«در ایّام وفات استاد اخلاق آقاسید علی قاضی تبریزی تناثر نجوم رخ داد و این به جهت رفعت مقام آن مرحوم بود.

مرحوم طباطبائی یزدی نقل کرد که ما گفتیم: این اصلاً محال است که ستاره ها به خاطر کسی ریزش کنند و سقوط نمایند ولی استادمان آقای خوئی تأکید نمود، شما انکارکنید من که خودم این واقعه شگفت انگیز را با چشمان خود دیدم و نمی توانم چیزی را که در پیش من یقینی است، انکار نمایم».

و السلام علیه یوم ولد و یوم مات و یوم یبعث حیّاً